Sunday, July 05, 2015

نتيجۀ دولت


 نگاهى به كتاب نتيجة الدولة و برخی اختراعات مهمّ  در خراسان سدۀ نهم

« حمداً لمن انعم علينا زواهر جواهر المبدعات الّتى لم يظفر عليها السّابقون و الهمنا بدايع غرايب المخترعات الّتى فى خزاين القدس ممّا لن يأتى به اللّاحقون…
…والصّلوة والسّلام على صاحب المقام المحمود… و آله و عترته الطّيبين الطّاهرين المقرّبين الواصلین مُحِبّيهم الى دار الخلود»
عبارت بالا آغازگر كتابى است، در بر گيرندۀ مجموعه یى از اختراعات و ابتكارات دانشورى كه  قريحه و استعداد خاصّ فهم و به كار اندازى تكنيك هاى مؤثّر و نو در كاربرد انرژى و استفاده از مواهب موجود طبيعت داشته است. نام اين مجموعه نتيجة الدّولة و مؤلف آن محمد حافظ مخترع اصفهانى است كه معاصر سلطان حسين بايقرا و مقيم هرات بوده است.
وى در مقدّمۀ كتاب مى نگارد كه [مؤلف] بنا بر اشارت حديث شريف « من سَنَّ سُنّتهً حسنة فله اجرِها و اجر من عمل بها الى يوم القيمة من غير ان ينقص من اجورهم شيئ…»  مى كوشيده است دشوارى هاى موجود در امور جارى مردم را رفع كند، و در راه اين كوشش به اختراعاتى دست يافته است، كه شرح و ترتيب كار هر يك را جداگانه نگاشته، و مجموعه اين گزارش ها را« نتيجة الدولة » ناميده است.
نتيجة الدولة، چهارده بخش دارد، و مؤلّف مى نگارد كه چهارده اختراع برابر شماره نام هاى مبارك چهارده معصوم ـ عليهم الصلاة والسلام ـ است و مؤلّف اين سعادت بزرگ را از دولت قرآن و توسّل به پيامبر بزرگوار و عترت طاهرين يافته است, كه هرچه كردم همه از دولت قرآن كردم:
تا صورت پنج فرق شد معلومم
بسيار معانى شده زان مفهومم
مولاى دوازده امامم, الحق
خاكِ قدمِ چهارده معصومم (ص6)
چهارده بخش كتاب:
1. تدوين حلّ متشابه ممزوج, در بيان متشابهات قرآن عظيم و فرقان كريم. نام كتاب، به حساب جمل، مادّۀ تاريخ تأليف آن است; يعنى، تدوين حلّ متشابه ممزوج =882.
اين رساله حافظانِ قرآن مجيد را کمک مى كند تا از وقوف و متشابهات و روايت هاى حفص و بكر مطلع باشند. مؤلف مى نگارد كه چون رساله مختصرى است حافظان و قاريان مى توانند هميشه آن را با خود داشته باشند, و در وقت احساس سهو و اشتباه بر آن نظر كنند.
2. ساعت (كه شرح آن به تفصيل خواهد آمد).
3. جواز( یا جهاز) عصارى (كارخانه روغن كشى).
4. طاحونه محمدى (آسياى محمدى).
5. جواز حلاّجى (كارخانه حلاّجى و پاك كردن پنبه).
6. جواز مهره كشيدن كاغذ (كارخانه مهره كشيدن و صيقل زدن كاغذ).
7. جواز مركب سازى (كارخانه ساخت مُركّبِ تحرير).
8. چرخاب عين (چرخ چاه) كه آب را از چاه عميق به آسانى مى كشد.
و چون دلو بر سر چاه رسد به آسانى خالى مى شود.
9. مُعَدِّل ساعت, براى تشخيص ساعات.
10. جام ساعت, براى تعيين اوقات.
11. پيالۀ حكمت.
12. قفل اصفهانى, كه موجب حفظ خانه و سبب محكمى است. (تأليف: 888ق).
13. قلمدان اختراعى كه مجموعه ادوات كتابت است.
14. كليدان (= كليد دان) دزدگير, كه دزد به دست خود گرفتار مى گردد و تا آمدن صاحب خانه متحيّر و متألّم است!
تصدير نتيجة الدولة به نام غياث الدين منصور دشتكى:
محمد حافظ مخترع، اين مجموعه نفيس را، ارادتمندانه به نام استاد و دانشمند معروف معاصرش ـ غياث الدين منصور ـ مُصَدّر ساخته و نوشته است: سبيكۀ اين تدوين وقتى در بازار قبول و به انظار ذوى العقول رايج گردد كه مزيّن گردد به سکّۀ التفاتِ عالى حضرت معلّى, و نقابت منقبت، ثريا منزلت, جامع مجامع الاخلاق، منتوع اعاظم الآفاق, استاد البشر و العقل الحادى عشر, ناصر الشريعة البيضاء، قامع البدعة الظلماء وارث حضرة جدّه الكريم، اعنى المعظم بالتّعظيم والمكرم بالتكريم و انّك لعلى خُلُقِ عظيم، عجز السنة اهل الفضل و الكمال بمكارم علو ذاته و سمو صفاته بالمقال:
 تو را چنان كه تويى هر كسى كجا داند؟
 المكرم من عندالله الملك الغفور ابوعلى غياث الحق و الحقيقة و الدنيا و الدين منصور، خلد الله تعالى ظلاله العاليه على مفارق الى يوم القيام؛
 اميد كه به نظر كيميا ثمر افاضت اثر آن حضرت مقبول و مبذول گردد.
ماجراى ساعت فرنگ:
بايزيد ايلدرم، سلطان عثمانى فرستاده اى را مأمور آوردن ساعت از فرنگ مى كند؛ به باور مؤلّف مردمان فرنگ نمى خواهند دیگران از اين اختراع مستفيد گردند; بلكه مايلند استفاده و اطّلاع از آن منحصر به فرنگيان بماند. امّا سرانجام با اصرار و فرستادن مكرّر ايلچى، يك دستگاه ساعت به روم مى رسد. سلطان، علما و دانشمندان را فرا مى خواند و مى گويد: حال كه فرنگيان در ارسال اين ساعت چنين بُخل و خسّت مى ورزند، بايد خود در انديشۀ ساختن آن شويم؛ امّا همه دانشمندان حاضردر کارساختن دستگاهی همانند آن ساعت، اظهار ناتوانى مى كنند.
اعلان مسابقه و تعيين جايزه:
سلطان عثمانى دو هزار تنگه،  به فرستاده اى كه ساعت را آورده بود، مى دهد تا به خراسان سفر كند، و در راه خويش به هر شهرى كه رسد، اعلام كند كه هرگاه كسى پيدا شود كه نظير آن ساعت را بسازد، هم پول را به او بدهد، و هم ساعتى كه ساخته است، از خود سازنده آن باشد. چون غرض آن است كه «در ديار اسلام اين امر بديع معمول گردد».
 در تبريز:
فرستاده روانه خراسان مى شود و در مسیر راه به تبريز مى رسد. دانشمندان تبريز مشغول مطالعه ساعت گشته سعى در دريافت چگونگى كار آن مى كنند.
مؤلف از دانشمند معروف غياث الدين منصور دشتكى شيرازى كه در آن هنگام در تبريز بود، روايت مى كند كه چون خبر ساعت را شنيد، به همراهى مولانا مُحبّ الدين منجّم كه مقدّم منجّمان بود، به ديدن يا به قول مؤلف (به تفرّج ) آن رفت. در غياب ايلچى كه حامل ساعت بود، مولانا محبّ الدين اجزاى ساعت را از هم باز كرد، تا شايد پى به چگونگى كار آن ببرد, و نَبُرد, سهل است كه آن اجزا را هم نتوانست دوباره به هم بربندد.
 در هرات:
تا آن كه ايلچى به هرات رسيد و آوازه مبلغ انعام را (به گوش اعزه و اشرف آن اطراف رسانيد).
مؤلّف مى گويد كه او تا آن هنگام چند اختراع نافع را ابداع نموده و به نظر پادشاه مغفور، سلطان حسين بايقرا، رسانيده بود. شاه هم، وقتى ساعت را ديد، گفت كه در هرات كسى هست كه نظير اين ساعت را بسازد « بلكه مزيّتى بدان افزايد» و مؤلّف را احضار كردند. وى خود نخستين ديدارش را چنين شرح مى دهد:
« طلسمى ملاحظه نمود كه بى محرّك ظاهرى و تحريك شخصى در خارج دواير و چرخ ها در حركت اند، و تفصيل غرابت و عجوبت آن را درحضرت پادشاه مرحوم تقرير فرمود و ساعت نهم بود. بعد از آن كه ساعت نهم تمام شد، چكشى و زنگى به هم ترتيب داده بودند نُه بار چكش بر زنگ زد، بى امر ظاهرى. حيرت مؤلف زياده گشت…».
خلاصه، مؤلّف به دستور شاه به ساختن ساعت موظّف شد و او كه « در مقام تحصيل علم بود و مطلقاً وقوف و شعور به مصالح و آلات حديدى و سوهان و غير آن نداشت، عذرى چند گفت.
 سلطان فرمودند كه بلدۀ هرات، صينت عن الآفات، در اين زمان حشمت و تربيت ما معدن علم و فضل است; خوب ننمايد كه از اين شهر عظيم الشّان مشهور گردد كه امرى كه «فرنگیان» مصدر آن گشته باشند، همه بلاد و عباد در تتبع آن عاجز آيند».
پس مؤلف كه رضاى خود را با سكوت نشان داد، تشويش خاطرش را از انديشه عاقبت كار شرح مى دهد. سپس گزارشى مفصّل از همچشمى هاى معمول ميان «شهرت خراسان» و «شهرت عراق» و داوطلبى ناموفّقانه دو تن خراسانى مى آورد، كه سرانجام كار ساختن آن به مؤلّف سپرده مى شود، و او به تفصيل تمام دقايقِ ساختنِ اجزا و چگونگى تركيب و چگونگى بناى محلّ آن را مى آورد كه اين خود در واقع بخش دوم كتاب نتيجة الدولة است.
سرانجام ساعت در هرات ساخته شد:
مؤلف پايان كار و نمايش ساعت را چنين بيان مى كند: «بعد از اربعينى، نمودارى تمام عيار از حجلۀ عروس فكربكر به ارباب اهل اعتبار فاعتبروا يا اولى الابصار رخ نمود و جلوه ظهور كرد كه تمام مهندسان خطّۀ خراسان و اعيان و متفطّنان زبان به مدح و تعريف آن گشادند…
…حضرت پادشاه اجلاس عالى فرمود و تمام علماى اعيان و اهل بصيرت و امعان، حاضر ساخته، تذكره و محضرى ساختند… حضرت پادشاه مكتوبى نوشت به حضرت پادشاه مبرور ايلدرم بايزيد، و ايلچى را با تحف و هدايا بدان جانب فرستادند و تشريفات و انعامات بر وجه اكمل به اين حقير( یعنی مؤلّف کتاب و سازندۀ ساعت) فرمودند. غفرهم الله تعالى و اسكنهم اعلى درجات الجنان…».
و در توفيق اين امرفروتنانه مى گويد:
« مخفى نخواهد بود كه درويشى كه هرگز دست او به آهن و فولاد و سوهان نرسيده باشد، و دايم به قلم و كاغذ و جزوه و كتاب مشغول بوده باشد، بى سابقۀ ممارست و بى رابطۀ مجالستِ تعليم از استاد و استفادتى، [به] همچنين امر دقيق عميقى شروع نمودن و به صورت استحسان و ترتيبى به وجه احسن در آوردن از عطيات توفيق الهى است».
بعد به تفصيل، دقايق ساختن اجزاى طرح و بناى محلّ نصب ساعت و تركيب اجزا را شرح مى دهد و سفارش هاى لازم را در صِحّتِ عمل و دقّت تأكيد مى نمايد. اين بخش كه شرح ساختن ابزار و آلات ساعت و بناى محلّ نصب آن است شصت صفحه (ص15ـ 75) را در بر مى گيرد. خواننده از رنج ها و زحماتى كه اين طلبۀ دانشور و مخترع در بازسازى اين پديدۀ آمده از فرنگ، متحمّل گرديده به شگفتى اندر مى شود. تصاوير كتاب هم پژوهشگر را در فهم موضوع يارى مى رساند.
كارخانه استخراج روغن (جواز[یا جهاز؟] عصارى):
به روايت مؤلّفِ مخترع, تا روزگار او در گردانيدن كارخانۀ عصّارى و استخراج روغن از چهارپايان استفاده مى بردند، و حافظ محمد مخترع اصفهانى ترتيبى داده است كه مدار كار اين كارخانه بر نيروى فشار آب باشد.
سفر به سمرقند و حصار شادمان:
مؤلفِ مخترع، به دعوت سلطان احمد کورگانى تيمورى، به سمرقند رفته و با بزرگان آن ديار از جمله محمد خواجه كا فرزند خواجه عبيدالله احرار، آشنا شده است.  مؤلّف، فصلى از كرامات و خوارق عادات خواجه عبيدالله احرارا آورده، حتى خوابى را كه در حصار شادمان (نزديك دوشنبه امروزین که پایتخت تاجیکستان است) ديده و در عالم رؤيا ابراهيم ادهم او را به اين كار ارشاد نموده، نقل مى كند.
در حصار شادمان خواجه زاده را ديده است كه غذاى اندك و مختصر و معيّنى از جمله روغن كنجد تناول مى نموده و گاه به گاه روغن كنجد هم ميسر نمى شده است. خواجه زاده به مؤلف حكايت كرده است، كه بارى كسى او را به ديدار دستگاه روغن كشى برده بود. خواجه مشاهده فرموده است, كه در محلّ دستگاه روغنکشی نظافت و طهارت رعايت نمى شود. و از آن روغن بيزار گشته است. مريدان كه اكراه خواجه را ديده اند، خود به دست خويش به روغن گرفتن در خانه مبادرت مى ورزيده اند و خواجه با همان روغنِ اندك، بسنده مى فرموده است. خواجه به مؤلّف اشاره كرده است كه حال كه « چنين امر مشكل به فكر ثاقب و حدس صائب [به دست تو] صورت سهولت يافته و نفع تمام به خاص و عام مى رسد، اگر كارى كنی كه اين دستگاه هم بدون دخالت چهارپايان كار كند شايد كه گوهر شبچراغ مقصود و لعل درخشنده آتشى بدخشى محمود به قبضه اقتدار آيد, و اين مشعل پر نور در دين محمدى و ملّت احمدى ابداع و اختراع يافته مشتعل گردد».
محمد اصفهانى, ترتيب كارخانه را داده و نجاران اوستاد را جمع كرده، آنان را در ساختن اجزا و آلات دستگاه رهنمايى كرده، و سرانجام موفق شده است كه دستگاه استخراج روغن را چنان بسازد، كه با نيروى فشار آب دائر باشد، و در كنار آن، همان نيرو يك دستگاه آسيا را نيز بچرخاند و اين دستگاه در اندك مدتى در بيشتر شهرها و روستاها معمول و رايج گشته و مردم از آن فايده تمام مى برده اند و هزينه آن نيز سخت كاهش يافته بوده است.
او در مقاله دوم، پس از شرح مفصّل اين وقايع و گزارش مشروح و عارفانه و بيان داستان هاى ابراهيم ادهم و خواجه عبيدالله احرار، طرز ساختن آلات و ابزار و محل دستگاه روغن كشى كه با آن آسيا نيز همراه است بيان مى كند و ياد مى دهد. نقايصى را هم كه برخى اجزاى اين دستگاه داشته است، در « بلدة المومنين قم از اثر روحانيت حضرت امام زاده معصومه, سمىّ حضرت خيرالنسا على نبيّنا و عليهما و آبائهما الصّلوات و التسّليمات» رفع می نماید.
طاحونه محمدى(ص)، آسيای سرخس:
نويسنده شرح می دهد که ديده است که ساختن طاحونه یا آسیا زحمت زياد داشته و هزينه گزاف می خواسته و موجب  تخريب اراضى وسيعى می شده است. وى در اين انديشه بوده است كه آسيايى بسازد با خرج و زحمت كمتر. طرح چنين آسيايى در انديشه مخترع « در بلدۀ طيّبۀ هرات…»  به ظهور آمده است. و مى گويد که چون در هرات در هرگُلِ زمين نهرى و آسيايى بود، پياده كردن طرح خويش را در آن جا مفيد نمى دانست. تا آن كه به همراهى شاه به سرخس كه يكى از شهرهاى قديم خراسان است رفته و ديده است كه مردم سرخس در تهيّۀ آرد، سخت در زحمتند و چون زمين سرخس مسطّح و هموار است نمى توانند كاريز احداث كنند، و آسياهايى كه هست، بسيار دور از هم واقع شده است. ناگزير هم شرايط آرد كردن گندم و هم مزد آن باعث زحمت اهالى بود. پس طرح آسيايى را كه در ذهن داشت در حوالى پُلِ جعفرِ سرخس پياده كرد و نتيجه بسيار قناعتبخش بود و اين آسيا بار اول « چهار هزار خروار به وزن خراسان آرد كرد و اجرت آن چهل من بود» و اصلاحاتى هم كه بر آن وارد ساخت وضع آسيا و طرز كار آن را بهتر ساخت.
مؤلّف شرحى از رخدادهايى كه هنگام احداث آسيا در سرخس اتفاق افتاده و موجب پيشرفت كار او شده است، مى آورد. پس به تفصيل گزارش و دستورهاى چگونگى ساختمان آسيا را شرح مى دهد و در هر مورد تصوير و طرح اجزا آن را نيز ترسیم کرده است.
پايان سخن:
امروز كه  پژوهشگران، با برخوردارى از امكانات وسيع به پيشرفت هاى شايان و انكارناپذيرى دست يافته اند، شايسته است كه به تحقيق و استفاده از چنين كتب و رسائل كه ميراث گرانبهاى گذشتگان است، عطف توجه شود. حتّى شرح، معرّفی و يادآوری از چنين آثار و پديد آورندگان آنها و زحماتى كه با شرايط و امكانات محدود آن روزگار براى رسيدن به مقصود متحمّل مى شدند، براى نسل امروز الهام بخش و آموزنده است; مثلاً توجه بفرماييد كه يك طلبۀ معمولى از اصفهان براى استفادۀ علمى و حوزوى به هرات ـ كه آن روزگار پايتخت تيموريان بود ـ مى رود، در عين حال كه درس مى خواند و غوامض متون معمول آن روز را به كمك اساتيد مى گشايد، به اين فكر مى افتد كه از فهم و استعداد خويش در راه فراهم آورى تسهيلات، در امور روزمره مردم استفاده كند, و قدرت ذهن خداداد خويش را براى آرامش و آسايش جامعه به كار اندازد. و در اين راه آن قدر شهرت به دست مى آورد كه چون ساعتِ عجيب و غريب ساختِ فرنگ ـ كه دوستِ منجّمِ غياث الدين منصور، آن را گشوده، ولى نتوانسته بود ببندد ـ در هرات به دربار سلطان حسين بايقرا عرضه مى شود. سلطان بى درنگ متوجّه حضور (حافظ محمد مخترع) گردد كه مى تواند چنين ساعتى بسازد و سرانجام هم مى سازد. در قرن نهم همين شخص دزدگير ساخته است.
روغن نباتى را در روزگار مؤلّف به وسيله چارپايان مى گرفته اند كه حتى در اين روزگار هم ما برخى انواع آن را ديده ايم. اين دستگاه را در هرات (خراس) و عامل آن را (خراسگر) مى گفتند. و اين اصطلاحات از تركيب خر+ آس (آسيا) ساخته شده است; هرچند كه در (خراس) و روغن كشى از چارپايان ديگر, مانند گاو و اسب و شتر هم استفاده مى كرده اند. چنان كه در اصطلاح هرويان به آدمى كه در پى كارى سرگردان است يا از دردى بى تاب است, مى گويند: «مثل گاو خراس به دور خويش مى گردد».
نگارنده اين مقال، چهل سال پيش يكى از اين خراس ها را در هرات ديده بود كه در آن چشمان چارپا را بسته بودند و حيوان پيوسته دور محور یا پايه اى مى چرخيد و هزاران بار دايره اى را درمى نورديد تا با چرخاندن سنگ، كنجد يا دانه هاى ديگر روغنى كوفته و از آنها روغن استخراج مى شد. حافظ محمد مخترع، ترتيبى داده بود كه اين كار با انرژى آب و در وقت کمتری انجام مى يافت؛ آن هم اگرچه در دوکارخانه ولی در يك جا. آب یک جوى هم آسيا و هم دستگاه روغن كشى را به گردش درمی آورد. دهقان آزاده جوالى گندم و جوالى كنجد به آسيا مى آورد و با آرد و روغن باز مى گشت.
شالى خانه هاى هرات، تا مدّتی پیش که نگارنده می دید و خبرداشت،  بر همان اساس كار مى كردند، و در هر كارخانۀ شالى خانه با يك جوى آب، چند پايه ماشين ـ طوق ـ براى تهيّۀ برنج فعّال بود.
ساختن كارخانه هاى مُهره كشى و مركّب سازى آن روزگار، برای ما، نشان دهندۀ دو نكتۀ مهم است: نخست، همانا استعداد مؤلّف مخترع كه دستگاه هايى ساخته است كه در ساعتى شايد هزاران برگ كاغذ را مهره مى كشيده است و چندين من مركّب مى ساخته است; دوم, احساس ضرورت به كتاب و آماده سازى آن، در آن عصر؛  يعنى شمارۀ كتابخوانان و تقاضاى كتاب به حدّى بوده است كه ضرورت يك انقلاب در صنعت كاغذ و كتاب احساس مى شده است. به جاى آن كه شخصى برای مدّتی طولانی بنشيند و برگ هاى كاغذ را با نشاسته يا جوشانيدۀ تخم ختمى، آهار دهد و پس از خشك شدن, برگ برگ آنها را بر روى سطح صافى بنهد و با سنگ صاف و كوچكى كه آن را مهره مى گويند، سطح كاغذ را صيقلى بزند، لازم شده است تا كارخانه چنين عملى را انجام بدهد و از اين طريق بحرانِ كمبودِ كاغذ تحریر یا کاغذ آهارداده و مهره کشیده، رفع گردد.

*نتيجة الدولة. محمّد حافظ مخترع اصفهانى, سده 9ـ10ق, كتابت: سده 11ق, نسخِ خوانا, شماره 5773, 96ص. كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى.

با تشکر: این مطلب را نگارنده سالها پیش نگاشته و تقدیم مجلۀ وزین آیینۀ پژوهش نموده بود اکنون متن مقاله از سایت آن مجلّه گرفته و ویرایش مختصری نیز شده است.

http://daftarmags.ir/Journal/Text/AeeneyePajouhesh/Article/index.aspx?ArticleNumber=23089

Thursday, April 09, 2015

یادداشتهای تاریخی منشی محمد عظیم-4

یادداشتهای تاریخی منشی محمدعظیم –4
بخش دوم: یادداشتهای متفرّقه (این یادداشتها نیز در بخشهای مختلف حواشی و گاهی در متن صفحات کتابچه، غالباً بدون تاریخ، تحریر شده است).
ایام سلطنت قاجاریه
آقامحمدخان اخته: 13 عام، 5 ماه، 8 یوم
فتحعلی شاه برادرزادۀ او: 39 سال
محمدشاه نواسۀ او: 14 سال
ناصرالدین شاه پسر محمدشاه: 49 سال
معبر چارجوی را نادرشاه جسر بسته لشکر عبور نمودند.
نادرشاه و جنگ ایروان
نادرشاه در جنگ ایروان که هفتادهزار سوار و پنجاه هزار پیادۀ طایفۀ ینگچری رومی بود، با پانزده هزار نوکر رکابی خود جنگ کرده رومی را شکست داد. عبدالله پاشای و سارو مصطفی پاشای که خُسر سلطان روم بود، در آن معرکه به قتل رسیدند، و پنجاه هزار از لشکر روم کشته و اسیر شدند، و آن موضع را نادرشاه مراد تپّه موسوم نمود.
اردوی نادر به راه ابرقوه کرمان و بیابان گرگ روانۀ قندهار شدند.
نادرشاه در قندهار
[لشکرنادرشاه] از سیستان به راه دلخک و دلارام روانۀ قندهار شدند، قلعۀ زمین داور و قلعۀ بست پشت رود. در قندهار چونکه رود آنجا [که] مشهور به ارغنداب است، و فصل بهار بود، طغیان داشت، از برابری قریۀ کوکران، دوفرسخی قندهار، معبر پیدا کرده، لشکر نادر از آب گذشتند.
شهر شیرسرخ را که نادرشاه در ایام محاصرۀ شهر کهنۀ قندهار ساخت که به نادرآباد مشهوراست.
نقدینۀ دولت نادری
پانزده کرور که هرکروری پنجصد هزار تومان ایران باشد، وجه نقد مسکوک از دولت نادری به خزانۀ کلات نادر موجود بود.
سجع مهرهای امیر شیرعلی خان مرحوم:
علی است شیر خدا و امیر شیر علی است
صحیفۀ خط احکام دین به دهر جلی شد
چو مهر حکم به دست امیر شیرعلی شد
بعد از سفر هند مهر تاجدار داشت:
ابوالفتح معین الدین امیر شیرعلی خان بهادر
که در لاهور حکّاکی شده بود.
مالیه بر مواجب و غیرها
از برات مواجب مردم نوکر سرکار والا که همه ساله از رقعۀ حیاتی وضع می شود، از نقد فی یکصد قران دو قران و از جنس فی یکصد من دو من، و از رقعۀ سرخط فی یکصد قران، یک [قران] و از جنس فی یکصد من یک  من گرفته می شود. یاد داشت شد (عبارت یاد داشت شد میان کلمات «یک من» و «گرفته می شود» نوشته شده است).
ذخیرۀ غلّه در گدام
در عهد امیر عبدالرحمن خان مرحوم حضرت ضیاء الملّة والدین که فرموده و سرشته شده بود، غلّه که به گدام شهر همه ساله موجود باشد،
خوراکۀ یک سالۀ فوج: گندم نـُه هزار خروار،  ذخیرۀ گدام: دوازده هزار خروار گندم
معاملات زمان امیرشیرعلی خان
جمع کلّ معاملات هرات در عهد امیر شیرعلی خان مرحوم از نقد و جنس سی و یک لک روپیه قران بود، و در عهد ضیاء الملّة والدین امیر عبدالرّحمن خان مرحوم به یک کرور روپیه قران رسیده بود.
تفصیل مالیۀ هرات
از هرات مالیۀ سرکار گرفته می شود، سالانه به قرار تفصیل ذیل:
بالا بلوک فی جریب:    پختۀ هراتی
میان بلوک فی جریب:   پختۀ هراتی ...28 ....48
خرواری هفت من و قیمت کاه
پایین بلوک .... ....22
.... خروار هفت من و قیمت کاه
 قنوات جمع مختلف دارد:
 باغات که مردم رعیت در خالصه کرده اند:
باغات رعیتی:       پختۀ هراتی ...34
چاپار تیزتک
کریم چاپار در حکومت ناظر محمد سرور خان نایب الحکومه چهار روزه از هرات به کابل به راه هزاره رفته بود.
مهر عزّت الدوله
عزّت الدّوله دختر شاهم
خواهر پادشاه جمجاهم
علیا جناب قمرنقاب فلک آفتاب عزّت الدّولة العلیّة العالیة
تفصیل هرات و چهارولایت آن
چهار ولایت هرات: غوریان، اسفزار، اوبه، کروخ
نه بلوکات آن:انجیل، آلنجان، اردوان، تیزان، خیابان، غوران، باشتان، سبقر، گذاره، کمبراق، شافلان
پنج دروازۀ آن: دروازۀ ملک، درب خوش، درب قطب چاق، درب قندهار، درب عراق
کنیسه های یهودیان: طایفۀ یهودی مقیمۀ هرات به محلّۀ خود چهار مسجد دارند: مسجد ملاّ یحیی، مسجد ملا اسمعیل، مسجد ملاّ مراد، مسجد ملاّ متّی
خندق هرات: خندق هرات بسیار وسیع و عمیق است
برجهای هرات: و هرات چهار شاه برج دارد، به هر گوشۀ آن یک برج از این قرار: برج خواجه عبدل مصر، برج شاکرم بیک، برج فیلخانه و برج خاکستر
فصیلهای هرات: دو فصیل دارد: فصیل بالا و فصیل پایان
دیگ تاریخی: ساخته شدن دیگ مسجد جامع شریف در تاریخ سنه 776 هـ/1374-1375م
غار خواجه عبّاس: غار خواجه عبّاس که در نزدیک النگ و در پنج فرسخی هرات بوده، در آن کوه به قدر پنجصد نفر به گرد صفه بوده، و ازآن صفّه آب می چکیده
منازل هرات تا کابل: فهرست منازل پادشاهی به راه قندهار از هرات الی دارالسلطنۀ کابل
     53 منزل:
تعلّقات هرات: روضه باغ، 2. میرداود، 3. شاه بید، 4. رود گز، 5. ادرسکن
تعلقات اسفزار: 6. خواجه عریان، 7. چمبران،  8. چاه جهان
تعلقات فراه: 9. آبخورما، 10. دولت آباد، 11. چکاب، 12.غنی مرغ، 13. گرقک
تعلّقات گرشک: 14. واشیر، قلعۀ محمد عثـمان، 15. یک لنگ، 16. بیــابانک، 17. بچۀ رابعـه، 18. سـادات، 19. قلعۀ گرشک، 20. کج پایک
تعلّقات احمدشاهی: 21. مس کاریز، 22. کوشک نخود، 23. حوض مدد، 24. سنجری، 25. باغ سردار محمد امین خان، 26. کاریز حاجی عزیز، 27. مهمند، 28. مانجه، 29. شهر صفا، 30. خرزانه، 31. آنطرف کاریز، 32. ازکند جلدک گذشته
تعلّقات قلات غلجایی: 33. پل سنگی، 34. باغ ببرو، 35. سر اسپ، 36. تازی، 37. از جوی گذشته
تعلّقات غزنین: 38. کاریز عرض بیگی، 39. مقر، 40. اوبه، 41. قلعۀ مهربردار، 42. موشکی، 43. نانی، 44. غزنین، 45. ششگاو، 46. هفت آسیا، 47. سیدآباد، 48. زرنی
تعلّقات کابل: 49. میدان، 50. ارغنده، 51. قلعۀ قاضی، 52. ده مزنگ، 53. شهر کابل
فهرست منازل از هرات الی طهران 36 منزل
ازهرات، 12 منزل: اوّل: سقسلمان، دوم: شکیبان، سوم: مویزک، چهارم: کوهسان، پنجم: کاریز، ششم: عبّاس آباد، هفتم: تربت، هشتم: فریمان، نهم: سنگبست، دهم: بازحوض، یازدهم: طرق، دوازدهم: شهر مشهد.
از مشهد، 18 منزل: 1.شریف آباد- شش فرسنگ،2. قدمگاه- شش فرسخ، 3.  نیشابور- 5 فرسخ،4.  شوراب- 5 فرسخ، 5.  رباط زعفرانی- 6 فرسخ، 6. سبزوار-6فرسخ، 7. منزل مهر- 6 فرسخ، 8. مزینان – 5 فرسخ، 9.عباس آباد- 6 فرسخ، 10. میان دشت- 6 فرسخ، 11. میامی – 6 فرسخ، 12. شاهرود – 10 فرسخ، 13. ده ملّا- 4 فرسخ، 14. دامغان- 7 فرسخ، 15. قوشه – 6 فرسخ، 16. آهوان – 6 فرسخ، 17. سمنان – 7 فرسخ، 18. لاسگرد – 6 فرسخ، 19. ده نمک – 7 فرسخ، 20. قشلاق – 21 . ایوان کیف – 5 فرسخ، 22. خاتون آباد – 8 فرسنگ 23. حضرت شاه عبدالعظیم – 4 فرسخ، 24. شهر طهران – دو فرسخ ( در دو موضع همینسان که هست فرسنگ آمده و در فهرست منازل هرات تا مشهد تا منزل پنجم به حروف و بعداً تا مشهد به ارقام و منازل مشهد تا طهران بدون شماره آمده است.) هرگاه زوار که در عتبات می رود، خواسته باشد که به طهران نرود، از ایوان کیف که دومنزلی طهرانست، راه دیرکاج جدا می شود.
هرات تا نجف: از نجف اشرف تا هرات شصت و پنج منزل است.
 نشانی آشنایان قندهاری در طهران: حاجی محمد قندهاری پسر میرزا قاسم، همشیره زادۀ میرزا عباس خان مستوفی. پسران مرحوم حاجی محمد مذکور- امیر محمد و غلام محمد ساکنان طهران می باشند. امیرمحمد سیمسار و کارطوس فروش که به محلۀ چالحصار طهران خانه دارند. روبروی بازار سیمسارها، در دکان سیدهادی، بدست امیرمحمد برسد. یادداشت شد.
محلّات تهران: طهران هیجده محلّه دارد
 فهرست چند کتاب: صحاح ستّه، صحیحین، صحیح بخاری، مکتوبات شریف مجدّد الف ثانی
کتابهای چاپ کابل: کتاب عایشۀ درانی عمرخان بارکزائی که به دارالسلطنۀ کابل در عهد سلطنت ضیاء الملّة والدّین امیر عبدالّرحمن خان مرحوم چهاب شده، کتاب بیان حالات خاقان مغفور ضیاء الملّة والدّین امیرعبدالرّحمن عبدالرّحمن خان مرحوم از ایّام جوانی تا زمان سلطنت و کامرانی مشتمل بر دو جلد که به کابل چهاپ شده، کتاب منتخبات کلیله و دمنه در عهد امیر مرحوم که به کابل چهاپ شده است.
شمارۀ خانه های مشهد: مشهد مقدس یک لک و بیست هزار حوالی دارد.
کتابهایی که در طهران چهاب شده:
کتب فقهیه: جواهر الکلام، کشف اللّثام، شرح لمعه، کشف الغطاء ( در اصل کشف الخطاء)، شرح ارشاد، ذکری، جامع الفقهیه، جامع المقاصد، سرایر، مبسوط، شرح کبیر، تذکرۀ علاّمه، کفایة الاحکم، حاشیۀ آقاجمال، مسالک، مدارک، قواعد شهید، قواعد علاّمه، شرایع، غایة المراد( اصل: غایت المراد)، وسایل مرحوم سیّد، معتبر، دروس، جواب و سؤال قمّی، ذخیرة سبزواری، منظومۀ بحرالعلوم،
کتب اصولیّه و غیره: قوانین، فصول، حاشیۀ شیخ محمد تقی، اشارات، مناهج، اصول شیخ مرتضی، زبدة الاصول، ضوابط، معالم، فوائد بحرالعلوم، عواید، عناوین
تفسیرات شریف: مجمع البیان، تفسیر امام، تفسیربیضاوی، تفسیر جلالین، تفسیر ملاّ فتح الله، تفیسر صافی، تفسیر نیشابوری، تفسیر کاشفی، احسن القصص، درّة المنتظم ( اصل درة المتعظم تحقیق شود) ملا رضا، تفسیر شاه ولی الله، تفسیر نعمت خان عالی، تفسیر عزیزی هندی، جواهر التفسیر.
کتب لغت (اصل: کتاب اللّغت): مجمع البحرین، قاموس، شرح قاموس، کنزاللّغة، صراح اللّغة، نهایة ابن اثیر(اصل ابن اسیر)، برهان قاطع، برهان جامع، مصباح المنیر، شمس اللّغة، منتخب اللّغة، صراح اللّغة، کنزاللّغة، غیاث اللّغة
کتب مذاهب: احقاق الحق، مفتاح النّبوة، ردّ پادری، دبستان، مجالس المؤمنین، تذکرة الاحسان (شاید تذکرة الحسان)،
کتب ادبیه: مقامات حریری، سبعۀ محلفه (شاید معلّقه)، دیوان ابوالعلی، مطرزی
کتابهای تواریخ: روضة الصفا، حبیب السّیر، تاریخ معجم، وصاف، جهانگشا، ناسخ التواریخ، تاریخ پطر، شاهنامه، عین الحیات، حیات القلوب، زینت المجالس، تاریخ عیشی، جنّات الخلود، تارخ عجم، تاریخ افغانستان، تاریخ عباسی، تاریخ نگارستان، تاریخ فرانسه، ظفرنامه، سیرالملوک، سیر ملامعین، کتب بحارالانوار بیست و پنج جلد آن به چهاب رسیده
در کلام [ و ادب ]: شرح تجرید، گوهر مراد ( اصل گوهرالمراد)، شوارق، باب حادی عشر ( اصل: هادی عشر)، شرح منظومة، شرح اشارات، سرّالادب، غرر درر، تحفة النّاصریّة، مجنون عامری، دیوان جناب امیر، سامی الاسامی، امرؤالقیس، کشکول، جامع الشّواهد، مشکول (شاید مشکوة)
در منطق: شرح مطالع، میری شمسه ( ؟ شمسیه تحقیق شود، حاشیۀ ملا عبدالله، خمسه، حاشیۀ میرزا علیرضا،
در معانی و بیان: مطوّل، چلبی، شواهد مطوّل، میرسید شریف، شواهد عینی
در نحو: شرح رضی، سیوطی، شرح جامی، ابن ناظم، تفریح، مغنی، میرزا ابوطالب، سید علیخان، صمدیه، سید نعمة الله، شواهد سیوطی، شواهد مغنی، عظام، الموزج (ظاهراً انموذج)
در صرف: چاربردی، شرح نظام، شرح شافیة، شرح تصریف، مقدّمات بزرگ، شرح رضی، صرف میر
کتب رجال: لؤلؤالبحرین، رجال ابوالعلی
کتب احادیث و اخبار و غیره: مشارق الانوار، حیات القلوب، عین الحیوة، جلاء العیون، حلیة المتّقین، زبدة المعارف، ابواب الجنان، زبدة التصانیف، معراج السعادة، تحفة المجالس، سراج القلوب، حدیث قدسی، جامع المعجزات، تذکرة الائمّة، خلاصة الاخبار، اسرارالصلوة، سیف الائمّة، نورالانوار، تحفة الملوک، جام عباسی، قصص الانبیاء، ارشادالعوام، اخلاق المحسنین، ترجمۀ نهج البلاغة، دلیل المتحیرین، آداب الشریعة، نصیحة الملوک، فضیحة الملوک، مرآة البلدان، مرآة الجنان، زینت المجالس
ایضاً  کتب عربی: اصول کافی، غایة المرام، توحید مفضل، نهج البلاغة، شرح نهج البلاغة، مقامع، انوار لقمانی، عیون اخبارالرّضا، شرح صحیفة، احتجاج، شرح الزّیارات، عرشیّة، فلک المشحون، جواهر الاخبار،
در علم عروض [و] دانستن آداب شعر: حدائق السّحر، براهین العجم
قصّه و حکایات: اسکندرنامه، الف لیلة، رموز حمزه، انوار سهیلی، جامع التّمثیل، عجایب المخلوقات
کتابهای چهاپی تازه تالیف و قدیمی تصنیف در طهران در تیمچۀ حاجب الدّوله در کتابخانۀ خورشید به فروش می رسد.
*
ییلاق آق مشهد تبریز (همینسان بدون شرح و توضیح)
کارخانه یا مهمانخانۀ آستان قدس: کارخانۀ طبّاخی حضرتی مشهد دوتا می باشند: یکی از مردم زوّار که در سمت بالاخیابان است، و یکی تعلّق به خدّام آستانۀ مبارکه دارد، که در صحن نو است.
اماکن مشهور مشهد: مدرسۀ میرزا جعفرخان که در میان صحن کهنۀ مشهد است، و مدرسۀ عباسقلی خان و بازار عباسقلی خان و حمام عبّاسقلی خان که در سمت پایین خیابان مشهد است.
نکته ها و یادداشتهای متفرّقه
 بعضی از منازل حج: از جدّۀ مبارکه تا به مکّۀ معظّمه ده فرسنگ است. از مدینۀ منوره تا مکّۀ معظمه به راه خشکه ده منزل است، و نیز به راه خشکه از مدینه که در ینبوق (احتمالاً ینبوع) بیائید، پنج منزل است، و از ینبوق به دریا در یک شبانه روز به جدّه می رود. از جدّه به مکّه هم در یک شبانه روز می روند.، تخمیناً ده فرسنگ می باشد.
پنجم جدی و پانزدهم جدی: پنجم جدی میلاد حضرت مسیح می باشد که روز عید مردم نصاراست، و روز پانزدهم جدی نیز سال نو آن مردم است.
7 صفر روز نوروز: تحویل در شب جمعه 7 صفر؛ روز نوروز یوم جمعه 7 شهر صفرالمظفر بود.
شهادت میرعبدالواحد: میر عبدالواحد بن امیر زید بن حضرت امام حسن در سنه هشتادم هجری به هرات شهید شده اند.
جناب شاه عبدالعظیم که در دو فرسنگی طهران می باشند، پسر حضرت میر عبدالواحد می باشند.
شرح برخی کلمه ها:
اخلاق: به فتح خویها و روشها
پولیس: به لفظ نصارا پیادۀ کوتوالی و پیادۀ خاصه دار را می گویند
تبختر: خودبینی
ساحل خانه: دریا که در خشکی می باشد
سالدات:  پلتنی را می گویند
سفر: کتاب
سفر( ظاهراٌ صفر) : جای خالی که نقطه گذاشته می شود.
 فروند : یک کشتی را یک فروند می نویسند
 فراخود : کشتی آتشی را فراخود می گویند
قیرات: ده قیرات نُه نخود است به وزن صیرفی و دینار که طلا باشد، هیجده نخود است که یک مثقال شرعی است.
درهم: که نقره باشد 12 ونیم و یک عشرنخود است که یک مثقال شرعی است.
قیصر: به لغت فرنگ کسی را گویند که مادرش نزدیک به وضع حمل بمیرد و آن طفل را قابله ها از شکم مادر بیرون آورند. شهر قیصریه روم از آثار اوست.
کـَرَه سینا: به لفظ اروسی شراب را می گویند. (شاید مارک نوعی مشروب بوده است)
مناسک: باقی مانده ها را گویند. مناسک حج یعنی آداب حج
منتهز فرصت بودند: یعنی در کمین فرصت بودند.
شهادت امام حسین: شهادت حضرت حسین (ع)  در سنه 61 هجری /680 میلادی بود (سطر دیگر نوشته) واقعۀ کربلا: سنه 61
ضرب سکه اسلام:  سنه 75هـ/694-695 م.
ایجاد کاغذ:  بعد از هجرت سنه 120/738 ( 130/748 هم می شود خواند)
بنی امیه در اندلس: ظهور دولت بنی امیّه در اندلس: سنه 139هـ/756-757م.
تشکیل دولت روس: سنه 422هـ/1031م.
وفات پیر هرات: تاریخ وفات خواجۀ انصار: فات = 481هـ/1088-1089م.
وفات شیخ جام: تاریخ وفات شیخ احمد جام: احمد جامی قدس سره = 536هـ/1141-1142م.
شیخ پنجاه و پنج سال بعد از خواجۀ انصار فوت نموده اند.
ولادت عبدالقادر گیلانی: ولادت شیخ عبدالقادر: سنه   480هـ/1087-1088م ، وفات: سنه 561هـ/11065-1166م.
دولت عثمانی: ظهور دولت عثمانی: بعد از هجرت سنه 688هـ/1289م.
ایجاد توب: سنه 762
روضة الشهدا را مرحوم ملا حسین کاشفی رحمة الله علیه در سنه 847 به هرات تألیف نموده
وفات شاه سلطان حسین میرزا بایقرا، 11 ماه ذیحجّه به کنارِ آب بالامرغاب، در منزل باب اللهی بادغیس سنه 911
ایجاد ساعت بغلی: 922
از بلاد روم: قونیه و آق شهر و قراحصار و علانیه و انگوریّه و قیصریّه و قسطنطنیه و روم و اسلامبول و سوری حصار[و]  کوتاهیه [و]  تنغورلغ [و]  التون تاش
در سلطانیه مزار قیدار پیغمبر است.
جامع نور لامع بشکتاش که در اسلامبول می باشد، که روزهای جمعه سلطان روم و امنای دولت در آنجا نماز جمعه می نمایند.
جلالقه و صفالیه ( ظاهراً سقالبه) و روس و آلان و ارمن و گرج، این طایفه ها همجوار ممالک روم می باشند.
مدینۀ هرقل از شهرهای روم است.
داغستان در کوه البرز است.
هزار چشمۀ بختیاری
[علفچر مالداران]
مردم مالدار پشت رود توابع قندهار در بهار به جهت علفچر در سرحدات چقچران و محالات تایمنی و در زمستان در محالات میمنه و سرپل و آقچه و شبرغان و بادغیس می باشند.
نیره طو، بادام طو، قره قیطو، هفت طو، مقیطو، از مزرعه جات اول محال بادغیس می باشد. یاد داشت شد. مشرطو النگ هم دارد.
طایفۀ بلوچ شورابک قندهار
چاکی و شکی دو موضع است.
طوی کان گل
طوی کان گل امیر تیمور در سمرقند مشهور است...
در صحرای کان گل که از صحاری سمرقند است، امیر تیمور طوی شاهانه نموده، عروسی اولاد خود را کرده، ، بعد ازآن عزم یورش سفر ختا و ختن و چین و ماچین کرده، حرکت نموده که در آن سفر در منزل اترار وفات کرد.
آق سولات: از منازل ختای بوده که امیر تیمور از آنجا به اترار رفت و فوت نمود.
قراکول: از توابع بخاراست، که پوست قره کلی از آنجا به ولایات می برند.
قصبۀ اندخود هم پوست برّۀ قره کـُلّی دارد.
طخارستان: مملکت بلخ و قصبات کنار آب آمویه را گویند. هیاطله هم طخارستا[نیا]ن را می گویند. هیاطله یعنی مردمان قوی جثه
خواجه خیران: زیارت حضرت شاه اولیا که در بلخ است، به قریۀ خواجه خیران بوده، که الحال مزار شریف می گویند.
غزنویان مملوک سامانیان بودند که به پادشاهی رسیدند.
شادیان: حصار شادیان و قلعۀ مارومور بلخ را تصرف کردند ( معلوم نیست کدام لشکر)
قرشی: قلعۀ قرشی بخارا آن طرف آب است و قلعۀ کرکی این طرف آب
لکزیۀ فراه: ( تفصیلی نداده است).
فرغانه و مصر و شام: مملکت فرغانه مصر و شام را گویند (؟).
مدت خلافت بنی امیّه: خلفای بنی امیّه هزار ماه که نودویک سال باشد حکومت کردند.
برخی عبارات:
مرید خاندان، جناب پیرپیران غوث الاعظم جیلانی قدس سره چنین گفته اند
گر عمر بود قلم بیان خواهد کرد
دفتری منقح ترتیب داد
نذر حضرت پیران پیرصاحب رحمة الله علیه
طریقۀ نقشبندیه و سادات قادریه
عمق بحرها:
عمق بحر محیط کبیر: 8531
عمر بحر محیط اطلس: 8341
محیط هند: 5664
بحر منجمد شمالی: 3613
منجمد جنوبی: 4847
صقلاب: طایفه ییست از ترک، که در آخر بلاد مشرق و شمال می باشند، و از شدّت سرما، خانه ها را در زیر زمین ساخته سکونت دارند.
تاجگذاری، فوت و تعزیت ملوک نصارا
دولتهای نصارا که پادشاه آنها فوت می کند، بعد از شش ماه، بلکه یک سال که از لباس تعزیت بیرون می شوند، پادشاه جدید آنوقت تاجگذاری می کند.
مهر نائب السلطنۀ هند
صورت مهر ویسرای کشور هند که فرمانفرما می گویند:
ناظم اعظم ممالک و جزایر کشور هندوستان تعلّقۀ اعلیحضرت ملکۀ انگلستان و یا پادشاه انگلستان
سرمای هزاره جات: مردم هزارۀ راه کابل در سردی ملک خود گفته:
ز عقرب تا به جوزا غرق برفیم
تموز و تیرماهی نیست مارا
برف بهاری: در سنه لوی ئیل چنان برف شد که یک ماه از بهار سنه ئیلان ئیل گذشت که درختها برگ نموده سبز شد.
بصره و موصل هردو در کنار شطّ بغداد است و بندر می باشد
دیار بکر از عربستانست
کریزلی از مردمان معتبر هوشیار دیار روم است
چهاریک کار و نجراو و صافی مواضعات حاصلخیز خوش آب و هوای کابل است و غزنین
بندرها: بندر انزلی، بندر سویس، بندر عبّاس، بندر بوشهر
قراجنگل: قراجنگل که در هشت فرسخی زمین داور است.
ماهی دشت تاسرپُل ذهاب: از ماهی دشت کرمانشاهان تا پل ذهاب بیست و چهار فرسخ است و ذهاب قلعه دارد.
نهروان در ده فرسخی بغداد است
پل خاص در دوازده فرسخی بغداد بوده
پشتۀ قبّۀ سیّار در ظاهر دمشق بوده
 تک بیتها و مصراعها
منشی در انتخاب تکبیتها سلیقۀ خاصی داشته است. چون بسیاری از ابیات از شاعران ناموریست که دیوانهایشان چاپ شده است از نقل همه ابیات پرهیز شد و تنها چند بیتی به صورت نمونه نقل گردید. این نکته قابل یادآوریست که منشیان با سلیقه همیشه در جست و جوی ابیات دلنشین و زیبا بوده اند تا بتوانند با نقل آنها در مواضع متناسب و به اقتضای موضوع انشاء و نامه ها را هرچه زیبا تر و جذّابتر سازند.
به حسن خلق توان کرد صید اهل نظر
به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را
*
با اینهمه بی وفایی ای دوست
بازآی که دوستی همانست
این خط به زمین نخواهد انداخت
کز خدمت ماه آسمانست
مهر از سر نامه برگرفتم
گویی که سر گلابدانست
نازم به خرابات که اهلش اهل است
گر نیک نظر کنی بدش هم سهل است
وجودی کو غنیمت می شمارد
نکویی با کسان نیکو وجودیست
کسی محرم شه بجز شاه نیست
ز احوال شه جز شه آگاه نیست
آهوی دشت معاصی چند روزی سردهید
تا کجا خواهد رسید آخر شکار رحمتت
با دوستان مضایقه در جان و مال نیست
نه مرداست آنکه دنیا دوست دارد
اگر دارد برای دوست دارد
مرد عاقل گه سخن گفتن
دل خود هادی زبان دارد
تا حدیثی به دل نیندیشد
برزبان آن حدیث نگذارد
مرد احمق گه سخن گفتن
دل خود تابع زبان دارد
هرچه خواهد بگوید و آنگاه
دل برآن قول و گفته بگمارد
که سعدی که گوی بلاغت ربود
در ایام سعدبن بوبکر بود
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد که تدبیر چنین بود
گل به کابل باده در شیراز رنگین می شود
زلف در ایران کمر در هند پرچین می شود
لطف تو چون بیحد است، حاجت ما را برآر
چو یار برسر صلح است و عذر می خواهد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
توان شناخت بتکرار در شمایل مرد
که تا کجاش رسیدست پایگاه علوم
ولی ز باطنش ایمن مباش و غرّه مشو
که خبث نفس نگردد به سالها معلوم
کار بسیار است در پیش قلم
لیک گشته قوت تحریر کم
عمر رفت و هوای نفس نرفت
سگ پیر شکاریی دارم
در جنگ چو آهنیم و در صلح چو موم
آنکه فکرش گره از کار جهان بگشاید
گو درین نکته بفرما نظری بهتر ازین
اعتبار سخن عام چه خواهد بودن
به خود گر دوستی داری به مردم دوستی کم کن
به عیادتم قدم نه که ز بیخودی شوم به
اگر مقدار گرد موکبش داند فلک سازد
سمندش را ز ماه چهاده زین نهالیچه
مدار مملکت، دارای دوران، آصف ثانی
وجیه الملک اسمعیل بن محمود پالیچه
وزیری کز برای مسندش زیبد که هرروزی
فضای چرح دیوانگه شود خورشید قالیچه
بوی اخلاص و نفاق بی مزه
هست ظاهر همچو عود و انگزه
از دیدۀ زمانه روانست جوی جوی
ای دیدۀ زمانه بگو تا چه دیده ای
*
دم از ممالک خوبی چو آفتاب زدن
ترا سزد که غلامان ماهرو داری
به سرکشی خود ای سرو جویبار مناز
که گر به او رسی از شرم سر فرودآری
... که کیستی تو و با ما چه گفت و گو داری
هرتار موی حافظ در در دست ترک شوخیست
مشکل توان نشستن در این چنین دیاری
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
... ازاین معامله غافل مشو که حیف خوری
هرجا که سری بود فرو رفت به خاک
هرجا که خری بود برآورد سری
رسید دولت وصل و گذشت محنت هجر
نهاد کشور دل باز رو به معموری
کرا رسد که کند عیب دامن پاکت
که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی
اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
بهزاربار بهتر ز هزار پخته خامی
مرا تو عمر عزیزی و جان محترمی
به هرچه بر سر من حکم می کنی حکمی
اگرچه خرقۀ من در گرو به میکده است
ز مال وقف نبینی به نام من درمی
خوش باش و پند بشنو ازین پیر منحنی
این مهر سپهر دین پناهی
وی سایۀ رحمت الهی
ادب و شرم ترا خسرو مهرویان کرد
آفرین بر تو که شایستۀ صد تحسینی
هرحکم که از سر یقین است
آرایش ملک و زیب دین است
مستانید ازو فزون از باج
باج گیری کنید بی تاراج
تاجران منهیان اخبارند
وز بد و نیکتان خبر دارند
برخی مقولات
هوالعالم بحقایق الامور و دقایقها
هوالعالم بحقایق الامور
و لا تجعل یدک مغلولة الا عنقک و لا تبسطها کلّ البسط
العبد و ما فی یده کان لمولاه
یا ذی المجد و الجود و العلی
پایان یادداشتها

شرح برخی نامها و کلمات

اخته: مقطوع النسل، مردی که بیضه هایش را کشیده باشند
اروسّیه: روسیه
ازواجی و مستغلات: دو اصطلاح مربوط به املاک و اراضی. زوج به حساب آبیاریست مثلاً بیست زوج آب و اراضی
استار: سیر (ده استارکم یعنی ده سیرکم)
اسلامبول: استانبول
اشتهارات: فرمانهای  رسمی
اشتهارخط: ابلاغیه 
الوسی: مردمی
اود ئیل: سال گاو
اولجه و غنیمت: تاراج، مالی که از دشمن مغلوب ستانند
ایت ئیل: سال سگ
ایلات اویماقیۀ رعیت هرات: ایلها و اقوامی که متعلق به گروه قومی ایماق یا اویماق باشند
ایلجاری: متفرقه، مردم از هر گروه
 ایل جمشیدی: از اقوام هرات
ایل فیروزکوهی: از اقوام هرات
بادکوبه: باکو
بارس ئیل: سال پلنگ
بازار مکاره: بازار موقتی و موسمی
برات مواجب: سندی که به موجب آن مبلغ معیّنی پرداخت و دریافت می شود
برگد: بریگیدیر، سرتیپ
بلدة الرّجال کابل: صفتی است برای شهر کابل یعنی شهر مردان و شهر دلیران
بلوای عام: شورش سراسری، اغتشاش عمومی
بلوکات: شهرستانهای هرات. به حساب قدیم هرات نه بلوک و چهارده ولایت داشته است
بندرات: بندرها، بنادر
بولک: بلوک، بخش، شعبه
پلتن: دسته (اصطلاح نظامی)
پهره داری: کشیک، گزمه
پهلوان بازی: مسابقۀ کشتی گیری و پهلوانی
پیچی ئیل: سال بوزینه (میمون)
تارتق: پیشکش، هدیه
تخاقوی ئیل: سال مرغ
تموز: اوج گرمای تابستان، ماه دهم سریانی برابر ژوئیه و اسد/مرداد
 تنخواه مواجب: حقوق و دستمزد
تنگوزئیل: سال خوک
توشقان ئیل: سال خرگوش
تیرماه: در هرات به معنای پاییز و خزان
جرنیل: جنرال، ژنرال
جریده: تنها و بدون همراه
چلّۀ خورد: در تهران چلّه کوچک، دوران چهل روزه و به قولی (در عرف مالداران) بیست روزه که از دهم دلو/ بهمن آغاز می شود و هوا در مقایسه با چلّه کلان یا چلّه بزرگ گرمتر می شود. چلّه کلان یا چله بزرگ از اول جدی/دی تا دهم دلو/بهمن که هوا بسیار سرد است.
چهارده کروهی قندهار: تقریبا چهارده میلی قندهار، سه کروه برابر یک فرسنگ است. فاصله از قندهار، محل جنگ میوند
چهاونی: پادگان، محل اقامت سربازان
حدبخشی: تعیین مرز و سرحد و توافق جانبین بر سر آن
حکیمجی: حکیم باشی، اصطلاح هندی است
حوالی: حویلی، خانه، منزل، سرا. تلفظ این کلمه اکنون در کابل حـَولی است
خاصه دار: اصطلاح نظامی، سپاه یا سپاهی ویژه
خفیه، بطور: سرّی، پنهانی
خوانین ملکی: بزرگان کشوری و غیر نظامی
راپت: تلفظ مردم کابل برای نام رابرت
رساله: واحد نظامی، سواره نظام
رقعۀ سرخط: برگۀ هویت که وجود و زنده بودن شخص را تصدیق می کرده است
رنجید: رنجیت سنگ حاکم پنجاب
روغن چراغ: روغنی که در چراغ  به کار می رفته ست؛ مانند روغن منداب (زغیر)
روپیۀ پختۀ کابلی: پول و سکّه یی بوده در برابر روپیۀ قران
ساخلو: سپاهی که برای حفظ قدرت و احتیاط مأمور اقامت در شهری یا محلی می شود. این اصطلاح در هرات اکنون به صورت سخلو (سیخلاو) به کار می رود که به عبارت گویش تهران به معنای کاشتن یا علاف ساختن است
سچقان ئیل: سال موش
سرافسر کلان: فرمانده کُلّ
سر پلتن: سردسته ( اصطلاح نظامی)
سرشته شدن: تدارک دیدن  و تهیه نمودن
سرک: خیابان، جادّه
سرک پخته: جاده و خیابان بتون آرمه یا سنگ کاری شده و منظم و مقاوم
سرکار: دولت
سقط شدن: مردن، از بین رفتن (برای حیوان به کار می رود)
سلخ: آخر ماه. سلخ ربیع الاول یعنی روز آخر ماه ربیع الاول
سنجان، سنجن صاحب: سنت جان
سوار رساله: اصطلاح نظامی، سواره نظام
شقاقلوس: درد پا، نقرس، بیماری امیر شیرعلی خان
شیرازۀ دورۀ هرات: حصار و برج و بارو و دروازه های هرات
شیشۀ شصت وششم: اصطلاح شیشه در عرف با عدد شش ارتباط دارد و آن روزهای معینی است پس از نوروز که اول آنها ششم نوروز است و پس از هر ده روز یک شیشه است؛ مثلاً شیشۀ ششم و شانزدهم و بیست و ششم و سی و ششم... به همین ترتیب تا شیشۀ شصت و ششم. که برابر هر شیشه امکان سرما و گاه سرمای سخت می رود. کلمۀ دیگر در هرات به همین معنی «غـُنـش» است و گویند شیشه های بعد از نوروزو نیز گویند این غنش بود یا غنش است، یعنی سرمای زودگذر پس از نوروز
شیلان: طعام، سفرۀ طعام
ضرب: واحد شمارش توپ، مثلاً هشت ضرب توپ
طپانچه: تفنگچه
عرض راه کابل: در راه کابل، در بین راه کابل. اکنون بیشتر می گویند در طول راه...
عرض نمودن : سان دیدن، رسم گذشت
عمل ده بجه روز: درست ساعت ده
عیال و تعلّقات و اسباب: خانواده و وسایل خانه
غرّۀ ماه: اول ماه، مقابل سلخ که آخر ماه است
غلبه نمودن: غالب شدن، به معنای اشغال و تصرف نمودن نیز آمده است
فاتکین: پاتکین
فرستاب: گونه یی از تلفظ نام روسی پرستوف
قبله گاه: پدر
قراولخانه (نام جای که معنی هم دارد): مانند دیدبانی و دیدگاه
قروت: کشک
قشون: سپاه
قماروف: کوماروف
قوی ئیل: سال گوسفند
قیدخانه: محبس، بازداشتگاه
کافرقلعۀ کهسان: شهر مرزی که اکنون اسلام قلعه نام دارد
کروه: واحد مسافت، یک سوم فرسنگ
کمان افسر: کماند آفیسر، افسر فرمانده
کمپو: کمپوند؟ لشکر دوازده هزار نفری
کمیدان: کمندانت، قوماندان
کمیشن: کمیسیون، تصدی، نمایندگی، هیأت و انجمن
کمیشنر: گماشته، نماینده
کوتی: خانۀ ییلاقی
گل شدن: خاموش شدن،  شمع گل شد یعنی شمع خاموش شد
لات فرنگی: لات تلفظ کابل برای کلمۀ لُرد یا لارد انگلیسی است. دراینجا ظاهراً مراد لرد مکناتن است
لشکر به سرِ کسی کشیدن: لشکر کشی بر ضد کسی یا مقامی کردن
لک ( یک لک و دولک...): صدهزار
لوی ئیل: سال نهنگ
مابین راه: در طول راه، میان راه
ماروچاق بالامرغاب: مروجق یا مروچاق و ماریچاق، نزدیک مرغاب، از شهرهای مرزی شمال افغانستان. معنی مرو کوچک است
مالدار: دامدار، فلّاح
محصوری شدن:  به محاصره درآمدن
مضافات: توابع، شهر و مضافات یعنی شهر و اطراف یا شهرستانهای آن
معۀ: مع، همراه، به اتفاق و معیت
مقدّمه: جنگ
مقدّمة الجیش: سرلشکر و طلایۀ لشکر
مقدّمۀ میوند: جنگ میوند در برابر نیروهای بریتانیا
میر: حاکم
میرهای چهار ولایت: حاکمهای چهار ولایت از توابع بلخ
ناخوشی وبا: بیماری وبا و کلرا
نائب: نائب الحکومه، نائب سالار، معاون، نماینده
نظربند: تحت نظر، تحت تعقیب
نوکری: خدمت دولتی، مأموریّت
ولد: فرزند
یاغی: شورشی، کسی که در برابر قانون و در برابر حکومت طغیان می کند
ینرال: تلفظ روسی |ژنرال
یونت ئیل: سال اسب
ئیلان ئیل: سال مار

پایان
شهراتاوا- نهم اپریل 2015 برابر بیستم حمل/فروردین 1394
آصف فکرت