Saturday, April 20, 2013

دو محمدرضای مهاجر

یادی از دو محمدرضای مهاجر و الواح ماندگار غزنه
گنجینۀ نسخه های خطی، چهل و چند سال پیش، در بالا ترین طبقۀ ساختمان وزارت اطلاعات و کلتور، در مرکز شهر کابل قرارداشت و تالار نسخه ها بیشترین فضای آن طبقه را گرفته و در سراسر تالار، میز- گنجه ها یا قفسه های بلورین پایه دار چیده شده بود.  در هرگنجه یا قفسه چند نسخه به صورت منظم و محفوظ قرار داشت. بیننده در برابر هر میز یا گنجه که می ایستاد، خصوصیات دوصفحۀ گشودۀ هرنسخه را به راحتی می توانست ببیند و بخواند. مدیر گنجینۀ نسخه های خطی درآن زمان محقق و مؤرّخ پرکار و دانشمند شادروان محمد انور نیّر هروی بود که به ما رویی خوش نشان می داد و جرأت می یافتیم که بیشتر آنجا برویم و از تماشای آن گنجینۀ بی نظیر هرچه بیشتر لذّت ببریم. استاد من شادروان استاد فکری سلجوقی نیز آن روزها در همان تالار سرگرم تالیف فهرست نسخه های خطّی بود.  
از میان آثاری که در آن تالار و در آن گنجه ها چیده و به نمایش گذاشته شده بود، چند نسخه، برای نگارنده، جذّاب تر و دیدنی تر می نمود. یکی ازآنها که با موضوع این نگارش پیوندی دارد، نسخه یی کم برگ بود، در معرفی سکه های قدیمی. جذّابیت و گیرایی نسخه ازآن جهت بود که درآن گونه یی ابتکار را می دیدم که تا آن زمان عملی نمی پنداشتم: هر سکّه یی که معرّفی شده بود، نمونۀ آن هم، به صورت زرّین یا سیمین بازسازی شده و به صورت برجسته در همان جایی که معرّفی شده بود، بر صفحه چسپانیده شده بود؛ یعنی اگر مسکوک معرّفی شده از طلا بود، طلایی و اگر از نقره بود، نقره یی، بسیار ظریف و هنرمندانه  به صورت برجسته ساخته شده و برصفحه نهاده و الصاق شده بود. فکر می کردیم که اصل سکه را آنجا گذاشته اند. در برگۀ معرّفی نگارنده و خوشنویس آن به خط نستعلیق نوشته شده بود:  شیخ محمد رضای خراسانی.
چه درآن زمان و چه هنگامی که در انجمن تاریخ خدمت می کردیم از استادان در باب این شیخ محمد رضای خراسانی پرسیدم و پاسخ همین بود که مردی فاضل و هنرمند بوده که از مشهد مقدس خراسان،  به کابل مهاجرت کرده است.
چندی بعد کتاب دیگری از شیخ محمد رضای خراسانی به صورت عکسی یا افست در 1346 خورشیدی چاپ شد، به نام ریاض الالواح، والبته آشنایی مفصل با این کتاب در حدود چهل سال پیش و زمانی میسّر شد که در محافل علمی، از جمله در سمینار تجلیل از مقام حکیم سنایی غزنوی، میان شرکت کنندگان توزیع گردید. حال موقّةً از این موضوع می گذریم و به یک محمد رضای مهاجر دیگر می پردازیم:
خزان سال 1361 خورشیدی بود که پس از مهاجرت به مشهد مقدس، به خدمت آستان قدس رضوی درآمدم و کار فهرست نگاری مخطوطات کتابخانۀ مرکزی آستان قدس را آغاز کردم. در اتاق کار بر جانب مقابل میز کار نگارنده، مردی کهنسال و خوش پوش و خوش مشرب و فروتن نشسته بود که کارش نقاشی گل و برگ روی جلد بود. جلدهایی که در اصطلاح کتاب سازی و صحافت آن را جلد روغنی و گل و برگ یا گل و پرنده می گویند.  در گویش این هنرمند کهنسال گاهی چیزهایی می شنیدم که پژواک صداهای دوردست، و در عین حال بس نزدیک، احساس می شد. آهسته آهسته در یافتم که این هنرمند کهنسال، عبدالعلی بروسان نام دارد که در اصل از کابل است و پدرمرحومش که استاد هنر نقاشی میناتور و تذهیب بوده،  در اواخر روزگار پادشاهی امیر امان الله خان یا اندکی پس از آن از کابل مهاجرت کرده و به خدمت آستان قدس درآمده بوده است. استادان هنرمندی که آن روزها در آستان قدس خدمت می کردند، به آقای عبدالعلی بروسان اظهارحرمت و رعایت خاصی داشتند و کم کم دریافتم که آنان همه شاگردان پدر ایشان یعنی پدر آقای عبدالعلی بروسان بوده اند. سخن در این است که پدر ایشان هم محمد رضا نام داشت: محمد رضای قزلباش کابلی.
مرحوم استاد عبدالعلی بروسان برای نگارنده حکایت می کرد که پاکروان، تولیت وقت آستان قدس رضوی، نام و شهرت پدرش را  پرسیده و او گفته بود: محمد رضا قزلباش. پاکروان گفته بود: از امروز نام فامیلت «بروسان» است. به این ترتیب محمد رضا قزلباش، شد: محمد رضا بروسان! چون فتح الله پاکروان از 1314تا1320 خورشیدی تولیت آستان قدس را برعهده داشته است، این دیدار و تغییر نام فامیل بایست در آن سالها بوده باشد. البته شماری از فرزندان و بازماندگان آن شادروان نام قزلباش را حفظ کردند و در هر سمتی که کار می کردند، شهرت قزلباش داشتند. مرحوم استاد محمد رضا بروسان شاگردان ناموری آموزش داده بود که دوتن از آنان از همه معروفتر بودند: یکی استاد عیسی آلفته و دوم هاشم ظریف تبریزیان. استاد ظریف را مکرّر می دیدم. کارهای نقاشیش استادانه و مانند نامش ظریف بود.  
از استاد محمد رضا بروسان نقاشیهای زیبا و کارهای استادانه یی برجای مانده است که معروفترین آنها تصویر مذَهَّب طاووسی است که برجلد یکی از نسخ خطّی قرآن مجید کشیده است. البته ایشان کاردیگری هم کرده و آن اینکه چند برگ از قرآن قطع بزرگ و نفیس منسوب به خط بایسنقرمیرزا تیموری را تذهیب نموده است.
برای نگارنده نکتۀ جالب این است که درعرض دوسه دهه دو هنرمند، هردو محمد رضا نام، یکی از مشهد مقدس به کابل مهاجرت می کند و یکی به عکس از کابل به مشهد. هردو هم کارشان خوب بالا می گیرد و آثاری از خود برجای می گذارند. و حال چند سطری در باب محمد رضای خراسانی که اول یاد کردیم، و از مشهد به کابل مهاجرت کرد، و در ضمن یکی از کارهایش یاد و الواح کهن قبورغزنه را ماندگار ساخت.
همانگونه که در مقدمه عرض شد، از شیخ محمد رضا خراسانی چیز بسیاری نمی دانستم جزآنکه کتاب معرفی مسکوکات کهن ایشان را در گنجینۀ نسخه های خطی در کابل دیده بودم و ریاض الالواح را هم خوانده بودم و نسخه یی از آن کتاب را داشتم. امّا اخیراً به اطلاعات تازه یی در مورد مؤلّف ریاض الالواح  دست یافتم.
نخست، آنکه به روایت استاد خلیل الله خلیلی، تخلّص یا شهرت شیخ محمد رضا خراسانی « سهیل » بوده و استاد هنگام نام بردن از کتاب ریاض الالواح که نسخۀ دستنویس آن را خوانده بوده است، آن را تألیف شیخ محمد رضا سهیل می داند.
امّا اطلاعات مفصّل تر از کار و زندگی شیخ محمد رضا خراسانی را اخیراً در مجلّد چهارم سراج التّواریخ تألیف ادیب و مؤرّخ نامور، ملاّ فیض محمّد کاتب خواندم. البته این اطلاعات را به انشاء و شیوۀ نگارش خود عرض می نمایم. از کتاب سراج التّواریخ، مجلد چهارم، بخش دوم، صفحۀ 188 این معلومات به دست می آید:
شیخ محمد رضا خراسانی  در دهۀ دوم سدۀ چاردهم قمری به افغانستان آمد. نیاکانش از مردم هزارۀ غزنین بوده و به مشهد کوچیده بودند. محمدرضا ادبیات و خوشنویسی را فراگرفت. دائیش بازرگان بود و دریکی از سفرهایش با او به هرات آمد. از هرات، نمونه هایی از کارهای ادبی و هنریش را به دربار کابل فرستاد و مقبول واقع شد و او را در سال 1318 قمری  به کابل فراخواندند. اوکه به کمالات و هنرهای گوناگون آراسته بود، مأمور خدمت حضور سردار نصرالله خان نائب السلطنه برادر امیرحبیب الله گردید، اما گویا توجهی که انتظار می رفت به وضع و معاش او نشد، چنانکه برخی از مردم هنردوست و فرهنگی کابل، از جمله منشی عبد اللطیف خان منشی دربار به او مساعدت می کردند. امیر حبیب الله خان که از وضع نابسامان او آگهی یافت، او را به حضور فراخواند و سالی هشتصد روپیۀ کابلی تنخواه برایش مقرر شد و کارش رفته رفته بالا گرفت و خدماتش مطبوع و مورد پسند افتاد و حقوقش به سالی هزاروسیصد روپیه رسید. در عهد امان الله خان به خدمت در ریاست دارالتالیف گماشته شد و درآنجا سالی دوهزارو چهارصد روپیه حقوق می گرفت. در پایان کار با مستر فوشۀ فرانسوی مأمور حفریّات ویرانه های باستانی بلخ شد و دراین هنگام افزون برحقوق معیّن، روزانه چهار روپیه خرج سفر می گرفت.  
مرحوم شیخ محمد رضا خراسانی افزون بر هنرهای دیگر به هنر همتاگری یا نظیره سازی بسیار استاد بوده است، چنانکه در اول این نگارش به هنر او در نظیره سازی مسکوکات کهن پرداختیم. امّا کاری که او در ریاض الالواح  انجام داده خدمتی بزرگ به فرهنگ و تاریخ غزنه است.
آثار تاریخی بلخ و غزنه و هرات و بُست و جایهای دیگر آن دیار « زباران و از تابش آفتاب » ویران نشده بلکه از ستم نابخردان و دانش ستیزان و نا آگاهان نابود شده است. کار مرحوم شیخ محمد رضا خراسانی هم که در حدود صدسال پیش یا بیشتر تالیف شده، در برگیرندۀ تصویر و شرح مطالب سنگها یا الواحی است که معلوم نیست دقیقاً چند تا ازآنها از دستبرد حوادث در امان مانده، امّا بی گمان شمارۀ اندکی جان سنگین به سلامت برده است.  
مرحوم محمد رضای خراسانی، به دقت، همه سنگهای قبور را شناسایی کرده و با هنر خویش تصویری از سنگ بر کاغذ کشیده و به همان رسم الخطّ اصلی مطالب را هنرمندانه و با دقت خوشنویسی کرده و آنها را در دفتر تاریخ ثبت کرده و ماندگار ساخته است.
با همت و زحمت مرحوم شیخ محمد رضای خراسانی، اکنون مؤرّخان و پژوهشگران به تمام مطالب سنگهای قبور رجال غزنه که تا صدسال پیش موجود بوده، با آنچه بر آن سنگها نگاشته و نقر شده و با شیوۀ خط و شکل سنگ و محلّی که سنگ قرار داشته که در اغلب موارد آرامگاه بوده است، دسترسی پیدا می کنند.
 شهر اتاوا نوروز سال 1392
برابربا بیست مارچ 2013
آصف فکرت
طاووس کار استاد محمد رضا بروسان
دو صفحه از ریاض الالواح تألیف شیخ محمد رضا خراسانی
دو صفحۀ دیگر از ریاض الالواح
دو صفحه از فهرست ریاض الالواح