Wednesday, September 26, 2007

حسن خان شاملو

لوح سنگی به خط حسن خان شاملو در گازرگاه، آستان پیر هرات

-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=


حاکم خوشنویس هرات




اگر به صورت، خان هری ست، در معنی،
سواد روی زمین یک ده از ولایت اوست
(ناظم هروی)
حدیث کازرگاه و دیدنیهایش به صد دفتر نمی گنجد. به هرکنجی، به هر دیواری و به هر سنگی که بنگری، روایتی است و حکایتی از فرهنگ و هنر خراسان، یا به گفتۀ تاریخنگاران مصر قدیم، شرق؛ که شرق هم ترجمۀ خاور و خراسان است.
درین نوشتار که سخن از حسن خان شاملو حاکم سخنور، سخندان، هنرمند و هنرشناس هرات ا ست چرا از کازرگاه سر کردیم؟ آن هم دلیلی دارد که به بیان آن می پردازیم.
هنگامی که زیارت کنندۀ آرامگاه روانپرور پیر هرات، خواجه عبدالله انصاری، وارد صحن آرامگاه شده و به تربت آن بزرگ نزدیک می شود یکی، از چیزهایی که توجه او را به خود می کشاند، سنگ مرمرین بزرگی است که به صورت قائم بر پهلوی راست و نزدیک به گوشه یی که بر جانب لوح مزاراست، استوار گردیده است. بر این سنگ، دو بیت، به خطّ نستعلیق خوش و جلی، به صورت برجسته نقش بسته و به اصطلاح کتیبه نگاران نقر گردیده است. این خطّ خوش و این دو بیت دلنشین، از حسن خان شاملوست:
دهــــد تا ســـــاقی عـــرفان دلت را جام هشــــیاری
درآ در بـــزمــــگـــــــاه خــواجـــه عبدالله انصــــاری
بود لوح مزارش نازنین ســـــــروی که از شــــوخی
مــــلائک را، چــــــو قـُـمری، کرده گرم نـاله وزاری

کسی که سنگ زیبا و قد برافراختۀ مزار پیر هرات را ندیده باشد، شاید که این تشبیه اندکی بدو غریب نماید، ولی آنکه دیده باشد، بر طبع حسن خان شاملو، به خاطر این تشبیه زیبا، آفرین خواهد گفت. دریغا که سنگ نفیس محمل خط زیبای حسن خان شاملو را، چنانکه در تصاویر اخیر دیده ام، رنگ آمیزی کرده اند، و بیگمان این کار آسیب فراوان بر این اثر نفیس هنری و تاریخی رسانیده است. نمیدانم کدام صاحب سلیقه و کار شناس رنگ شیمیایی (کیمیاوی) تیره را بر رنگ طبیعی و زیبای مرمری بر تر شمرده است.
حسن خان شاملو، در سدۀ یازدهم هجری حاکم هرات بود و افزون بر خصوصیتهای سیاسی و اداری، شاعری شیرین سخن و خوشنویسی برجسته نیز بود. جلوه هایی از هنر حسن خان شاملو در مدایح شاعر شیرین کلام و نامور هرات، ناظم هروی، بازتاب یافته است. ناظم هروی که در مدایح خویش صفات حسنۀ حاکم هرات را برمی شمارد، در بسیاری از قصاید به طبع روان و خوشنویسی حسن خان اشاره دارد و در برخی از قصاید به نازکیها و دقایق هنر خوشنویسی ِ خان می پردازد.
حسن خان نیز گویا از هنرشناسی ناظم لذّت می برد، چنانکه باری قطعه یی به خط خویش به ناظم می بخشد و ناظم به پاس این عنایت این ابیات را(صـ 570) در وصف آن قطعه به حسن خان تقدیم می نماید:
ای خـــــان کامگـــــــــار که از نور مدح تــــو
کلکــــم چراغ انجمن روزگار شــــــــــــــــــــد
تا از ســــــواد مشق تو شد صفحه رو ســــــفید
در چشم عاشقـــــان خط خوبان غبار شــــــــــد
دادی بــــــه قطعه یی رقم عزّتـــــم کــــــــه دل
از شـــــوق دیدنـــش چو نگه بی قـــــــرار شــد
تار نگــــــــه ز دیدن مشــــکین ســـــــــــــواد او
در رنگ و بـــــــــو مسوّدۀ زلف یار شــــــــــــد
در چارباغ هـــــــــــوش رســــــــــان رباعی اش
طبعــــــــــــــــم به صد چمن گل معنی دچار شـد
این قطعه را چو دید به دســـتم بدین صفــــــــــــا
گلـــبرگ، بار خاطــــــــر بــاد بهــــــــــار شـــــد
باشــــــــــــــی عزیزِ مصر ِ بزرگی که خط ّ ِ تو
منشــــــــور اعتبـــــــار من خاکســـــــــــــار شد
و باری حاکم به خانۀ ناظم می رود و ناظم که در آن هنگام در خانه نبوده، قصیده یی در این باب در عذر تقصیر و سپاس از عنایت حاکم انشاد نموده است که در دیوان(صـ 523) او درج است.
ناظم در ترکیب بندی، پس از تشبیب و نسیب، گریز به مدح حسن خان می زند و پس از دو بند که در ستایش بخشندگی، دلیری و دادگستریش داد سخن می دهد، به ستایش شعر و خط ّ او می پردازد و می گوید:
ســــــوختند از شـــــــــرم نظم دلکـــــش رنگــــــین تو
جزو اســـــــــــــتعداد خود معنی طرازان جـــهـــــــان
سطر سطر خط ّ مشــــکینــت چو موج آب خضــــــــر
مردمــــــــــــان دیـده را بخــــشــــد حیــــــــات جاودان
در قصیدۀ دیگری، به مطلع:
وقت آنست که از بوی گل و عطر سمن
زخم ناســــــــور شود ناف غزالان ختن

ناظم پس از انشاد 23 بیت، در وصف بهار و طبیعت، چنین به ستایش حسن خان می پردازد:
شاه بیت غزل قدر، حسن خان، که بود
خال وصفش نمک صفحۀ رخسار سخن
و پس از چند بیت به همین منوال، شعر و خط ّ حسن خان را چنین می ستاید:
شــعله از گرمی گفتار تو افسرده زبان
قلم از تربیـت دست تو شمشـــیر دهن
دفــتر دعــوی سلطانعلی و میر علی
در زمان هنـر کلک تو تقویم کهـــــن
صفحۀ مشق تو از روی مزلّف خوشتر
نثر تقریر تو از کلک جواهر احســـن
ناظم، در قصیدۀ دیگری به مطلع:
گوشۀ ابرو نمود، صیقـــــــــــــل باد بهار
پاک شــــــــــــد از زنگ دی آینۀ روزگار
پس از انشاد 25 بیت و یک تجدید مطلع، گریز به مدح حسن خان می زند و چنین می گوید:
مرتبۀ حسن تو دمبـــــــدم افزونتر است
چون اثر دولت خان خراسان مـــــــدار
و پس از برشمردن دیگر صفات او، به وصف شعر و خط ّ او می پردازد، و خامۀ حسن خان را شهریارِ شهرِ خوشنویسان می داند:
سـاقی طبع تو کرد، غارت یک بزم هوش
هر می نظمی که ریخت در قدح اشــــتهار
تیزی اندیشــــــــــه ات بر سر میدان نطق
داده دم تیــــــغ را جوهـــــر چـــوب چنار
هر ورق مشــــق تو در نظــــــر آگهـــــان
روی پریچهره ایست، زلف بر او پود و تار
از رقمــــــش یافته، نظم سواد هنــــــــــــر
تا شده د ر شهر خط، خامۀ تو شــــــهریار
ناظم در یک لامیّه خط حسن را با خط یاقوت مقایسه می کند:
چون ز جوی هنـــرت آب هنر موج زند
خط یاقوت شود خشک تر از نقش سفال
ناظم در بهاریّه یی به مطلع:
بهـــــــــار آمد و چیده شـــــد بزم بستان
ســــــر سال گردید از جـــــــــام نیسان

در حالی که صفات دیگر از جمله دلاوری حاکم هرات را چنین می ستاید:
در اقلیـــم خصم تو راحت نباشــــــــــــد
چو خورشید در شب چو گل در زمستان
بی درنگ به ستایش خوشنویسی او می پردازد:
بنــــــــــــازم خط دلکشت را که وصفش
سخن را کند صـــــــاف چون آب حیوان
کسانی که از رتبــــــــــــــۀ خوشنویسی
به سلطانعلی می نویســـــــــــــند فرمان
به امـّید تعلیــــــــــــــــــــــــم بر آستانت
بود دستـــــــــــشان بر کمر چون قلمدان
گره بر گره گــــر بود زلـــــــــف معـنی
به انگشت یک حرف بگشایی آســـــــان
جناب استاد محمد قهرمان، که دیوان ناظم هروی به همت ایشان تصحیح و در سلسلۀ انتشارات آستان قدس در مشهد مقدس چاپ شده، در مقدمۀ دیوان، فصلی در احوال ممدوحان ناظم، از جمله حسن خان شاملو(صفحات بیست ویک – بیست و شش)، نگاشته اند:
...حسن خان شاملو، پس از درگذشت پدر خود، حسین خان، در سال 1027، همچون او به فرمان شاه عباس اول، بیگلربیگی هرات و امیرالامرای خراسان شد. وی سرداری دلیر بود و چند بار مهاجمان ازبک را شکست داده است. ناظم این پیروزیها را تهنیت گفته.
حسن خان شعر می سرود و حسن تخلص می کرد. در خط نستعلیق استاد بود. منشآت او به سال 1971 به چاپ عکسی رسیده است. وی مشوّق و مربـّی شعرا و هنرمندان بود. میرزا ملک مشرقی مشهدی، فصیحی هروی و اوجی نطنزی چند سال در دستگاه او بسر برده اند.
ناظم رشادتهای حسن خان را بارها ستوده است و نیز صید افگنی او را. نمونه هایی از توصیف شعر و خط خان را می بینیم:
تا دامن اوراق فلک برگ امــــید اســـت
زان نخل هنر میوه که نامــش قلم او ست
در عالــــم معــــنی سخـــــن روح فزایت
صبحیــست که امـّید مـسیحا به دم اوست
...
دو مصرعســت یکی تیغ و دیگری قلمش
که در قصیدۀ فطــرت بلند و تازه اداست
حـُسن ِ خـِتام ِ این مطلب را رباعیی می آوریم که ناظم هروی در آن نظم خویش را در خوبی همپایۀ خط ّ ِ حسن خان می داند:
روزی که سواد جسم و جان شد روشن
ســــر شد قلــــــم زبان به تحریر سخن
آرایـــــش صفحـــــۀ تــــولاّ ی عــــــلی
دادنـــــد بــــه نظـــــم ناظم و خط حسن
------



شهر اتاوا - آصف فکرت